شهید سید غلامرضا موسوی جعفری

   ١٠٩٧
   موسوی جعفری
   سید غلامرضا
   سید عبدالمطلب
   
   محصل
   ٢ خرداد ١٣٤٤
   ٣ بهمن ١٣٦٦
   ماووت عراق
   تک تیرانداز
 
 
توضیحات

به نام خدا

زندگینامه غلامرضا موسوی جعفری                     

 

ای تاریخ خونبار شیعه، تو شاهد باش این حسینیان زمانند که این چنین بی‌پروا قدم به وادی آتش و خون گذاشته‌اند تا اسلامشان را از تحریف و انقلابشان را از شکست نجات دهند و تو شاهد باش این عاشقان راه خدا که شربت شهادت نوشیده‌اند  بی‌محابا با غریو تکبیرشان، دیوارهای استکبار را فرو ریخته‌اند تا زمینه را برای ظهور حضرت مهدی(عج) این منجی عالم بشریت فراهم نمایند.

 و یکی از این عزیزان، سید غلامرضا بود که در سال 1344 و در بین اعضای یکی از خانواده‌های ساکن تهران چشم معصومانه به این جهان گشود.

پدر و مادر غلامرضا، هر دو از سادات محترم بودند و از کودکی وی را همراه خود به مسجد میبردند ایشان از کودکی، علاقه زیادی به اهل بیت عصمت و طهارت پیدا کرده بود و در کلاسهای تلاوت قرآن کریم شرکت می کرد و در خردسالی یک جلد کلام الله مجید جایزه گرفت و از سن هفت سالگی تکبیرگوی مسجد محل بود و از همان موقعه، خود را مقید به انجام فرایض دینی کرده بود.

نمونه بودن بزرگترهای خانواده، و رفت و آمد به محیط‌ها و جلسات مذهبی و دبستان مفید، چنان وی را پرورش داده بودند که با دیگران برخورد عالی داشت و کم حرف و شوخ طبع بار آمده بود.

سید غلامرضا دوران دبستان را با موفقیت به پایان رسانید و با وارد شدن به دوره راهنمایی، انقلاب اسلامی به اوج خود رسیده بود و مخالفتهای مردم ایران با رژیم ستم شاهی، به صورت تظاهرات و راهپیماییهای روزانه و تکبیرهای شبانه، حتی خفتگان را در دورترین نقاط دنیا را نیز، بیدار و متوجه نموده بود.

سید غلامرضا با وجود صغرسن، به اتفاق اعضای خانواده‌اش در تظاهراتها و راهپیماییها شرکت می کرد و شبها در مساجد جهت استماع سخنرانیها و دیگر فعالیتها حضور می یافت.

از همان شب پیروزی انقلاب اسلامی ایران به اتفاق دیگر جوانان مسجد سجاد(ع) به پاسداری از دستآوردهای انقلاب، در محل همت گماشتند و چند روز بعد که نهاد انقلابی کمیته در مسجد شروع به کار نمود به آنها پیوست و پس از چندی پاسداری خود را در کمیته مسجد باب الحوائج(ع) ادامه داد.

چند نوبت هم با منافقین ضدخلق مشاجره و درگیری داشت و از وقتی دست جنایتکار آمریکا از آستین صدام صهیونیست بیرون آمد و سرزمین گرم و پرمحبت جنوب را به خاک و خون کشید و از آن موقعه می کوشید تا در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یابد ولی مسئولان مربوطه به علت کمی سن از پذیرفتن وی خودداری مینمودند.

 تا اینکه سال سوم دبیرستان رسید او رضایت والدین را گرفت و به اتفاق مدیر، ناظم و تعداد دیگری از محصلان مدرسه آیت ا... سعیدی، به جبهه آبادان اعزام شدند و پس از مدتی به سلامتی بازگشتند

و در بهمن ماه سال 64، بار دیگر به صورت داوطلب، از طریق بسیج به جزیره مجنون اعزام شد که 15 روز بعد، از ناحیه ریه و پا مجروح گشت و مدتی در یکی از بیمارستانهای اصفهان بستری شد و سپس جهت جراحی به بیمارستان امیرالمومنین(ع) تهران انتقال یافت و سپس جهت پیوند عصب پایش به بیمارستان شهید مصطفی خمینی منتقل گشت. بعد از بهبودی نسبی در آذر ماه آنسال، در امتحانی که برای رزمندگان اسلام ترتیب داده بودند شرکت کرد و موفق به اخذ دیپلم متوسطه گردید.

سید غلامرضا در مسجد و بسیج فعالیت خویش را ادامه میداد و در حالیکه به اطرافیان سفارش میکردند که امام را تنها نگذارند، مهمترین مسأله برایش فقط، جبهه و جنگ بود

پس از مدتی جهت خدمت سربازی خود را معرفی نمود و در وزارت سپاه، به انجام وظیفه و خدمت پرداخت. ابتدا در دفتر مدیریت صنایع، سپس در قمست ساختمان و بعد از آن در کلارک واقع در کرج، مسئول حفاظت از کارگران افغانی و ایرانی بود.

 و مدتی بعد، دوره (ش_م _ ر ) را دید و به اهواز اعزام شد و در نمایشگاه ش-م-ر که سپاه پاسداران راه اندازی کرده بود، راهنمای بازدید کنندگان گردید. که چند بار هم دچار ناراحتی پوستی گشت. مدتی بعد، دوران خدمت سربازیش به پایان رسید و جهت استخدام در بانک صادرات ثبت نام کرد و در گزینش آنجا پذیرفته شد و سه ماه دیگر مأموریت خویش را تمدید نمود و در دوره فرماندهی که برایشان گذاشته بودند شرکت کرد عاقبت در عملیات بیت المقدس و منطقه ماووت عراق، مشتاقانه به دیدار پروردگارش شتافت.

سید غلامرضا قبل از شهادت در یکی از نامه‌هایش از پدر و مادر خود ضمن تبریک به مناسبت سالگرد جنگ تحمیلی و ایستادگی امت دلاور شهیدپرور ایران خواسته بود برای ظهور آقا امام زمان(عج) و نائب برحقش امام امت و رزمندگان اسلام دعا کنند و از خداوند متعال بخواهند دعای وی را نیز بپذیرد.

یادش گرامی باد

 

 

وصيتنامه شهید سید غلامرضا موسوی جعفری

اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

 

ان الصلواتى و نسكى و محياى و مماتى، لله رب العالمين.

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله (ص) و اشهد ان اميرالمومنين عليا (ع) حجت‌الله

پس از اداى شهادتين و نوشتن حقيقتى از قرآن كريم و با استعانت از خداوند تبارك و تعالى وصيتنامه‌ام را آغاز مى‌نمايم.

با عرض سلام به پيشگاه مقدس آقا امام زمان (عج) و روحى لتراب مقدمه الفدا و آقا ابا عبدالله الحسين (ع) و اصحاب و يارانش و با سلام بر نايب الامام رهبر عظيم‌الشأن اسلام حاج آقا سيد روح الله الموسوى الخمينى مدظله كه راهنماى ما براى رفتن راه حق مى‌باشد و با سلام حضور خانواده شهدا اين رو سفيدان صف محشر و همه امت دلاور ايران و با سلام بر پدر بزرگوارم و مادر عزيز و دلبندم و مهربانم و خانواده گراميم كه راهنماى راه حسين (ع) برايم بودند و پوينده راه خمينى كبير اين حقير را پروراندند كه از همين جا مى‌خواهم مرا حلال كنند و به حق على اكبر امام حسين (ع) مرا ببخشند كه يك عمر جز اذيت و آزار آنها فكر نمى‌كنم كار مثبتى براى ايشان انجام داده باشم و همين طور از امت دلاورمان نيز درخواست دارم كه اگر بدى از اين حقير ديده‌اند بخوبى و بزرگواريشان ببخشند و فكر مى‌كنم كه كوچكتر از آن باشم كه پيامى براى ايشان داشته باشم و فقط بعنوان تذكر چند كلامى را مى‌توانم بنويسم چون كه بگفته قرآن كريم تذكر بايد داد چون اين تذكرات منفعت دارد براى مؤمنين

1- قرآن را زياد بخوانيد و نماز را به جماعت به پاى داريد.

2- پيرو خط ولايت‌ فقيه باشيد و لحظه‌اى امام را تنها نگذاريد و فرامين گوهر بار ايشان را بر ديده منت بگذاريد و بدانها عمل كنيد تا به حقيقت برسيد.

3-وصيتنامه شهدا را مطالعه كنيد و عمل نماييد و خود پوينده راه آنها باشيد.

4- به همديگر احسان كنيد و احترام هم را نگهداريد تا خدا احترامتان را نگه دارد و از يكديگر بگذريد تا خدا از شما بگذرد.

5- برادران بسيجى، حق بسيج و شهداى بسيج را با اعمال نيكتان ادا كنيد.

بار خدايا، هر روز كه از عمر ما مى‌گذرد مى‌بينيم كه عده‌اى از برادرانمان و اميدهاى قلبمان به سوى تو رجعت مى‌كنند و مى‌بينيم و مى‌شنويم كه چگونه در اين دنيا براهت خدمت كردند و لذت و شيرينى اين گونه خدمت را چشيدند و با دست پر به درجه رفيع شهادت رسيده به سويت اوج گرفتند و ما در اينباره چقدر قصور كرده‌ايم.

حال اگر بر من منت نهاده‌اى و توفيق شهادت را مى‌خواهى نصيبم كنى توفيق اين را هم بده تا وقتى كه زنده‌ام بتوانم بنده‌اى خدمتگزار باشم و با دست پرترى بيايم و بدنم را از تمام گناهان پاك كن و آن طور كه مى‌خواهى مرا بكش و با اين بدن خاكى رفتار كن كه كفاره گناهانم را پرداخته باشم چون آگاهى طاقت عذاب آخرت را ندارم و نيتم فقط براى رضايتت باشد و به قصد قربة الى الله به سويت بيايم .

پروردگارا  ظهور آقا امام زمان (عج) را هر چه سريعتر نزديك بگردان

چشم ما را به ديدار آن حضرت روشن و منور بگردان.

طول عمر با بركت و با عزت به امام امت عطا كن و سايه ايشان را بر سر امتمان تا ظهور امام زمان (عج) مستدام بدار.

پدر و مادر ما را از ما راضى و خشنود بگردان.

توفيق هر چه بيشتر خدمت كردن را به برادرانم (احمد محمودى و كامران ؟؟؟عطا كن ).

يا ايتها النفس المطمئنه، ارجعى الى ربك راضية مرضيه

فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى

صدق الله العلى العظيم

والسلام على من التبع الهدى

يازدهم محرم الحرام 1408 ه. ق

 14/6/66

سيد غلام رضا موسوى جعفرى