بسمه تعالی
زندگی نامه شهید سعید گلستانی «بطور اختصار»
سعید گلستانی دومین فرزند آقای علی گلستانی بود او در سال1340 در یک خانواده مذهبی در تهران بدنیا آمد و دوران طفولیت و نوجوانی را در کنار پدر و مادر و در محیط خانواده و در مسیر صحیح و خدا پسندانه طی نمود و در حد توان در راه اسلام و راه حق قدم نهاد و تحصیلات خود را تا دوره راهنمایی طی نمود و حدود سال 60 با دختر عموی خویش ازدواج نمود که ثمره آن دو دختر می باشد.
شهید سعید گلستانی با اینکه مشکلات فراوانی در امر کار و امور معاش خانواده داشت ولی همیشه سعی می کرد در راه درست و خدا پسندانه قدم بر دارد. او در اوایل انقلاب فعالیت هایش در حد توان افزایش داد و در راهپیمایی ها با مردم مؤمن و انقلابی همیشه همراه بود.
سعید با اینکه همسر و دو فرزند داشت و همین طور با کار آزاد زندگی را میگذراند ولی همیشه در هر فرصتی جبهه را رها نمی کرد و در سالهای 62 و 63 و 64 و بالاخره در سال 67 در منطقه دربندیخان به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
روحش شاد و راهش پر دوام
دو خاطره از شهيد سعيد گلستاني
1- به روایت خواهر شهيد سعيد گلستاني
5 روز بيشتر به عيد 67 نمانده بود که سعید به اتفاق همسرش به خانه ما ( خواهر) آمد. همسرشهيد برای سعید لباس نو گرفته بود و اصرار داشت که سعید اين بار به جبهه نرود. البته بیشتر به خاطر بمبارانهای هوايي دشمن هم بود که اين خواهش را کرد. در همين حين شهيد لباس نوشو تن کرد و روبروي من ايستاد تا من آن را ببينم و به من گفت اين لباس را پوشيدم که اگر رفتم به جبهه و ديگر برنگشتم تو مرا در اين لباس ديده باشي و اين حرف به خاطر اين بود که من به او گفته بودم خيلي دوست دارم تو را در لباس نو ببينم.
سپس هر طوري بود خانمش را راضي کرد که دوباره به جبهه برگردد. بعد از مدتی کوتاه برای خداحافظي بدیدنمان آمد و گفت مي خواهم کاملاً از ديدنت سير بشوم و بعد بروم. من نيز خيلي اصرار به ماندنش کردم ولي قانع نشد و رفت و اين آخرين ديداري بود که من با او داشتم و ديگر هيچ وقت او را نديدم.
2- به روایت مادر شهيد سعيد گلستاني
پسرم دفعه دوم که از جنگ برگشت رو به من کرد و گفت: مادر هر وقت که من به جبهه مي روم عمليات تمام مي شود و من موفق به شرکت در عمليات نمي شوم. و خیلی از این بابت افسوس مي خورد.
آخرين باري که به جبهه می رفت براي خداحافظي به منزل خواهرش رفته بود بعد با تک تک ما خداحافظی کرد سپس بچه هايش را طبق دفعات قبل بوسيد و بالاخره هم رفت و شهد شيرين شهادت را نوشید. و ما را با خاطراتش تنها گذاشت.
وصيتنامه شهید: سعيد گلستانى
بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كنى هر دو جهانش بخشى
ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
امروز كه اين وصيت نامه را مى نويسم تصميم خود را گرفته ام و انشاالله كه تصميم محكمى باشد و مى خواهم با سلام به امام زمان (عج) و با سلام بر نايب بر حقش خمينى بت شكن و شهيدان از صدر تا كنون آغاز كنم.
عزيزان، من در اين انقلاب كه پيوسته به انقلاب ؟؟؟ مى باشد خونهاى عزيزان بسيار ريخته شده كه بالاتر از اين حرفها مى باشد من فكر مى كنم كسى نمى تواند شهيد را درك كند مگر اين كه خودش شهيد باشد و من نمى توانم چيزى درباره اين شهداى عالى قدر بگويم چون هر چه خداوند به من توفيق بده كه اين كار را به نحو ؟؟؟ انجام دهم خدا را شكر مى كنم و از او مى خواهم كه مهلتم دهد تا اسلام واقعى را بشناسم و در خاموشى جهل از دنيا نروم و من دلم مى خواهد كه از اين خاموشى بيرون آيم و به روشنايى واقعى برسم و اگر جانم فدا شود خوشحالم كه اين جان فداى دين و مكتبم شود.
عزيزان، من امروز كه اين وصيت نامه را مى نويسم هنوز به جبهه حق عليه باطل نرفته ام و اگر خداوند يارى كند خواهم رفت و اگر توفيق شهادت را خداوند نصيبم كرد شهيد خواهم شد البته براى شهادت نمى روم. مى روم براى پيروزى، ولى اگر خداوند قبول كند شهادت افتخار و آرزوى من است.
و اين را مى دانم كه ؟؟؟ در دنيا، در آن، يعنى در شهادت نهفته است
پدر و مادر عزيزم، اگر من به شهادت رسيدم مبادا ناراحت و افسرده شويد من همه شما و عزيزانم را بسيار دوست دارم اما در جهاد در راه خداوند چيز ديگرى را نمى بينم كه والاتر از اين حرفها باشد.
پدرم، تو بسيار زحمت براى من كشيدى من اينها را مى توانم درك كنم
و مادر احساس تو را مى دانم كه بعد از من بسيار افسرده خواهى شد اما اين را بدان كه ؟؟؟ در راه خدا رفته ولى خيلى كسهاى ديگر رفتند و من بايد ادامه دهنده راه آنها باشم
و اما همسر عزيزم، تو در اين دنيا رنجها كشيدى و من نتوانستم شوهر خوبى براى تو باشم انشاالله در آن دنيا جبران خواهم كرد و از تو مى خواهم كه فرزندم را به خوبى بزرگ كنى او را با تربيت اسلامى تحويل جامعه دهى و به دخترم بگوييد كه پدرت با افتخار كشته شد ؟؟؟ بگو كه هميشه با سرافرازى از پدرش صحبت كند
خواهرانم و برادرانم، از شما مى خواهم كه بعد از من به پدر و مادر دلدارى دهيد و ؟؟؟ باشيد
خواهرانم، پس از شنيدن شهادت من، مثل زينب رفتار كنيد مرگ مرا براى خودتان افتخار بدانيد استوار باشيد تا مشت محكمى بر دهان منافقين باشد
نمى گويم براى من گريه نكنيد چون مىدانم كه براى شما بسيار دشوار است اما وقتى كه گريه مى كنيد به ياد شهداى اسلام باشيد مخصوصا شهداى گمنام.
همسر عزيزم، دلم مى خواهد بعد از شهادتم ؟؟؟ باشى و بگويى شهادت شوهرم براى من افتخار است و فرزند مرا مثل فرزند شهداى ديگر بزرگ ؟؟؟ هر وقت ؟؟ تو را اذيت كرد به ياد حميده باش چون حميده ام پدرش شهيد شده و پدر ؟؟؟ خردسالى هستند كه پدرشان را در اين راه داده اند پس همسرم، تو هم صبور باش به اميد آن روزى كه ؟؟؟ همديگر را ببينيم
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
ديدار ما در روز قيامت
دوستدار هميشگى شما سعيد