بسمه تعالي
گوشه ای از زندگی شهید حمید رضا صادقی کلهرودی
شهيد حميد رضا صادقي کلهرودي در سوم ديماه سال 1348 در تهران ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدائي و راهنمايي را به پايان رساند و تحصيلات دبيرستان را هم تا مقطع چهارم متوسطه ادامه داد. با شروع جنگ تحميلي راهي جبهه هاي حق عليه باطل شد. شهيد صادقي فعاليت خستگي ناپذيري در اجتماعي و سياسی نيز داشت. از خصوصيات اخلاقي والايش اين بود که مؤدب، شجاع ،متين، بي باک و در کارها جذاب بود. به نماز شب و خلوت با کسي که بيشتر از او کسي را دوست نداشت عشق مي ورزيد و به نماز جماعت اهميت خاصي مي داد. او در برپايي مراسم مذهبي کوشا و فعال بود. شهيد حميد رضا صادقي در عمليات مرصاد، در اسلام آباد غرب، بر اثر اصابت تير به قلب مبارکش، در سوم مرداد ماه سال 1367 به فيض رفيع شهادت نائل گشت. مزار پاک و مطهر ايشان در قطعه 40 بهشت زهرا مي باشد.
روحش شاد و يادشان گرامي و راهشان پررهرو باد
یادی از شهید حمید رضا صادقی کلهرودی
نام او حميد بود و براستي که معناي اسمش با خودش مطابقت داشت و زيباتر آن که، نام خانوادگي اش صادقي بود. او زندگي اش همانند صادقين بود. با خداي خود صادق و همچنين با خود و خلق پروردگار مانند صادقان بود؛ رنج فراق از معبودش را چشيد و سپس به آنچه که خواست رسيد و رفت. او جسمش از ضربه گلوله هاي آهني؛ خونين ديار غرب، يعني اسلام آباد غرب گرديد؛ خلوص عشق؛ اوج ايمان؛ و شجاعت او را نه مي توان گفت و نه مي توان نوشت. اصولاٌ يک سوال مطرح است که چه رازي ميان معبود و عبد وجود دارد که جواني را آنقدر عاشق خدا مي کند که عازم راهي ميشود که در آن سختي هاي زيادي وجود دارد ولي آنها را به جان مي خرد؛ پس آن چيست که مخلوق و محب را وا ميدارد که براي رسيدن به خالق و محبوب آدمها؛ خود را تکه تکه کنند؟ آن چيست که نسيم از لطافتش شرمسار و کوه از صلابتش لرزان است؟ در بازار انديشه هاي مغشوش؛ يقين او بود که جان خسته خون مردگان را به برق غيرت آزادگي مشتعل ساخت.
شهيد حميد رضا صادقي با آهي از جنگ انقلاب و وفاداري به اسلام و قرآن خود را به امواج متلاطم درد و جبهه عقيده و جهاد سپرد و با کوشش و جنگ آوري در اين راه با سن کم از جان خود مايه گذاشت بي هيچ معلمي و با قداست ذاتي؛ زندگيش را در زحمت و ايثار و خير نهاد؛ صادقانه در اين راه قدم گذاشت و بدون در نظر گرفتن لذایذ دنيايي به خود سختي داد و روحش را پرورش داد و خود را به خدا يعني مولا و معبود خود رساند. او همانند کسي است که انگار از قافله خيلي عقب مانده و اينکه که به قافله رسيده است؛ همانند تشنه اي است که به آب زلال و گوارا مي رسد. مانند کسي که از زندان پس از سالها رها شده است. شيفته با علاقه قلبي در جبهه هاي غرب و جنوب فعاليت نموده و خستگي را بر خود حرام کرد. در وصل به تک يار خويش بي قرار بود او فعاليت خستگي ناپذيري در اجتماع سياست نيز داشت. از خصوصيات اخلاق والايش اين بود که مودب؛ شجاع؛ متين؛ بي باک؛ در کارها جذاب بود. به نماز شب و خلوت با کسي که بيشتر از او کسي را دوست نداشت عشق مي ورزيد و به نماز جماعت اهميت خاص ميداد. او در برپايي مراسم مذهبي کوشا و فعال بود. او پس از شهادت دوست عزيزش مسعود حسيني ديگر هيچ ميلي به ماندن نداشت. هنوز چهره او بالاي سر پيکر شهيد مسعود حسيني فراموش نشدني است. چنان به پيکر شهيد مي نگريست که قرار است به زودي در بارگاه ملکوتيان او را ملاقات کند. پس از هفت روز بدرود گفت و پس از سه روز ديگر او نيز بار خود را جمع کرد و کوله پشتي را بست و بند پوتين را محکم کرد و همراه دوستش شهيد مرتضي طالبي؛ به سفري رفتند که جاودانه در آسمان بمانند. آري پرنده گرفتار قفس تنش براي پرواز به باغهاي فردوس برين بي قرار و آرزوي سقاييت حوض کوثر او را از خود به در کرد و جانش را به حضرت حق همانند عاشق و معشوق حقيقي تقديم کرد و با تني پر از نور در آسمان عرشيان قرار گرفت.
یادش همیشه گرامی باد