شهید جلال شاکری حسین آباد

   ١٠٧٢
   شاکری حسین آباد
   جلال
   رضا
   
   محصل
   ١٩ بهمن ١٣٤٧
   ٢١ دی ١٣٦٥
   شلمچه
   رزمنده
 
 
توضیحات

 

 

بسم رب الشهداء والصدیقین

زندگی نامه شهید جلال شاکری     

 

«ان ا... اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل ا... فیقتلون و یقتلون»

سلام بر آقا حسین (ع) سر خیل شهیدان خون خدا و پسر خون خدا که با جان نثاری خود و یارانش و اسارت خانواده اش مکتب رهایی بخش انسان را بیمه کرد.

سلام بر تمامی شهیدان از حضرت آدم تا حضرت خاتم تاکنون و از کنون تا ظهور حضرت مهدی (عج) خوشا به حال شهیدان که خوش پیمودند راه سعادت را و در خون خویش غلطیدند و به سوی معبود خویش شتافتند و عزت دنیا و آخرت را برای خود خریدند. آنها در شب حمله بار دیگر صورت به خاک سائیدند و با ذکر شیرین یا زهرا (ع) در صف دشمن حمله بردند و به لقاء ا... پیوستند. مبارک باد بر قامت رسایشان خلعت زیبای شهادت.

از خیل این عزیزان جلال شاکری بود که عارفانه و عاشقانه زیست و به فیض عظیم شهادت نائل آمد. جلال در سال بهمن 1347 در تهران بدنیا آمد او دومین فرزند خانواده بود در کودکی ساکت و مظلوم بود همچنین در دبستان و راهنمایی اخلاقش نیکو بود تا کلاس دوم راهنمایی بیشتر درس نخواند ولی در این اواخر که بیش از 18 سال نداشت یک دنیا بود خیلی با ادب و متین بود خیلی کم صحبت می کرد ولی حرفهایش پرمحتوا بود از اون اول کودکی همراه پدر هر شب جمعه به حسینیه می رفت از این رو با آقا امام حسین (ع) انس گرفته بود و حسینی شده بود در مسائل دینی توجه داشت چند وقتی بود که می دیدم جلال لباس دوخت و پارچه ایران به تن می کرد به واقعیت ها پی برده بود او مقلد امام بود و ولایت فقیه بود که در وصیتنامه اش و در صحبتهایش روی نوار قید کرده است.

از سن 16 سالگی پا به جبهه گذاشت مدت یکسال به عنوان بسیجی پاکباز و بقیه که هشت یا نه ماه می شد به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه ها خدمت کرد در گردان حضرت علی اکبر (ع) در لشکر سیدالشهداء (ع) بود و در چندین حمله شرکت کرده بود خودش که حرفی نمی زد بعدها از دوستانش می شنیدیم حتی این دم آخر که دلاوریها کرده بود و تیربارچی عراقی دشمن را با سرنیزه زده بود و عاقبت در حمله کربلای 5 منطقه شلمچه در تاریخ 21/10/65 به فیض شهادت نائل آمد و تا دو ماه جنازه او مفقود بود و روز 22/12/65 به خاک سپرده شد و به ضیافت ا... شتافت روح او و دیگر شهدا شاد و یادشان گرامی باشد.

با تقدیم احترام

مادر شهید

 

 

 وصیت نامه شهید جلال شاکری  حسین آباد

«بسم ا... الرحمن الرحیم»

شهادت هدیه ای است که نصیب بندگان لایق خدا می شود.

ان ا... اشتری ..

 

نمی دانم از چه بنویسم و از کجا شروع کنم. از ایثار و اخلاص بسیجیان و این عاشقان راه شهادت یا از دلیر مردان سپاهی، قبل از هر چیز باید بگویم که من خودم داوطلب به جبهه آمدم و اگر عشق به امام امت و اسلام نبود هیچ قدرتی نمی توانست مرا به جبهه بکشاند. خدایا تو خود گواهی که هدف ما در این جنگ اعتلای کلمه حق و سرنگونی ستمگران است. خدایا من نمی توانم از عهده پاسداری از خون شهدا برایم که مسئولیتی بس سنگین است، پس مرا نزد آنها ببر، اللهم الرزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک، خدایا توفیق شهادت در راهت را به ما عطا کن، خدایا به من توفیق عطا کن تا در گفته هایم ثابت قدم باشم و هنگام امتحان رو سفید شوم، خدایا تو را شکر می کنم که مرا در جبهه کفر قرار ندادی و به من توفیق دادی که لباس رزم را بر تن کنم، خدایا به من ثبات قدم عنایت فرما تا در زیر آتش دشمن پیش رفته و هیچ هراسی به خود راه ندهم. خوشحالم که توانستم به جبهه بیایم تا معبود خویش را بهتر شناخته و به آیه فوق، یعنی جهاد عمل کنم. جهادی که فقط برای رضای خداست و مرا به لقاء ا... می رساند. خدایا، شهادت لیاقت می خواهد یاری ام کن. خدایا هر جا که صلاح می دانی مرگم را برسان و خطاهایم را به فضل خود ببخش. خدایا نا امید نیستم زیرا که شهادت یک انتخاب است. انتخابی آگاهانه و مشتاقانه و حرکت عاشق است بسوی معشوق، خدایا نمی دانم کسانی که به خون شهدا بی توجه هستند جواب آنها را چگونه خواهند داد. اگر آنها قابل هدایت نیستند و زندگی گوسفندی را شیوه نموده اند، همانا که به خارج گریختند و ادعای پوچ در سر دارند مرگ خفت بار نصیبشان کن، خدایا با پایان جنگ، قلب امام عزیزمان را شاد فرما، اگر توفیق شهادت نصیبم شد کسانی که ولایت امام امت را قبول ندارند و هر دقیقه به این دولت اشکال می گیرند راضی نیستم بر من بگریند، باشد که خون شهدا آنها را نیز متحول سازد، و چند سطری هم با همرزمانم و چند سطری دیگر با خانواده ام. از همرزمانم تقاضا دارم که جبهه ها را خالی نکنند و اسلحه من را بر زمین نگذارند و اما خانواده ام: اگر فیض شهادت نصیبم شد هیچ ناراحتی به دلتان راه ندهید و اگر اشکی هم می ریزید به یاد سالار شهیدان حسین ابن علی (ع) باشد، که هر چه از اسلام داریم از خون او و یاران اوست. شما باید افتخار کنید که امانت خداوند را به خودش بازگردانده اید. و امیدوارم که مرا حلال کنید، مخصوصا مادر عزیزم، از مردم محل بخصوص کسانی که برای تبریک و تسلیت به خانواده ما می آیند. با شیرینی پذیرائی کنید که اگر در زندگی ام برای اسلام مفید نبودم در آخر بتوانم با این کار تحولی در جامعه ایجاد کنم تا آنها نیز راه شهدا را دنبال کنند. و دیگر اینکه دو ماه روزه بدهکارم که می خواهم برایم بگیرید و 6 ماه نماز باید برایم بخوانید و دیگر این که از خدا برایم طلب آمرزش کنید. و چند کلمه با برادر و خواهرانم صحبتی دارم و ای برادران عزیزم، امیدوارم که مرا حلال کنید و دیگر اینکه، راه من و دیگر شهدا را ادامه بدهید و سلاحمان را بر زمین نگذارید و اما ای خواهرانم، امیدوارم که زینب وار زندگی کنید و گوش بفرمان امام عزیزمان باشید و اگر خلافی از من دیدید مرا ببخشید، خدایا همه اینها را بدرگاه خودت قبول کن. والسلام علیکم و رحمه ا... و برکاته.

خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار

از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر افزا

اشهد ان لا اله الا الله

اشهد ان محمد رسول الله

اشهد ان على ولى الله

تاريخ 8/5/65

چهارشنبه ساعت 5/8 بعد از ظهر

نصيحت‌نامه

جلال شاكرى‌حسين‌آبادى