شهید موسی (ماشااله) سپونی

   ١٠٧٠
   سپونی
   موسی (ماشااله)
   غلامرضا
   
   سرباز وظیفه
   ٢٢ اردیبهشت ١٣٤١
   ٧ فروردین ١٣٦٢
   پیرانشهر(سردشت)
   تک تیرانداز
 
 
توضیحات

 

زندگی نامه شهید موسی سپونی

 

 

ترجمه ای نفس آرمیده باز گرد بسوی پروردگارت خوشنود

پسندیده پس داخل شو در بندگانم و داخل شو در بهشتم .

بار دیگر سخن از شهیدی می گوئیم که در کربلای خونین کردستان با ایثار خون خویش تداوم بخش راه گلگون حسین گردید شهید موسی سپونی به سال 1341 در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در تهران بدنیا آمد و از همان اول کودکی به مسائل و آداب مذهبی علاقه پیدا کرد و این صفت پاک را با شرکت در نماز جماعت و شرکت در سخنرانیها و مجالس مذهبی پرورش می داد شهید موسی سپونی که در حد خود سهم بسزایی در به ثمر رسانیدن انقلاب اسلامی داشت در تظاهرات بر علیه رژیم شاهنشاهی شرکت می کرد و از این طریق به دستور امام عزیز را که اعتراض تظاهرات بر علیه رژیم بود لبیک می گفت و اما بعد از پیروزی انقلاب به محض تشکیل بسیج ثبت نام و در مسجد الهادی شبها به پاسداری از انقلاب مشغول پاسداری شد و روزها در حسینیه جعفری به پاسداری و شناسایی خانه های تیمی و فعالیتهای علیه منافقین مشغول بود.

بعد از آن مدتی در دپو یعنی همانجائی که ماشینهای ارتشی را تعمیر می کنند مجانا فعالیت می کرد و پس از آن با شروع جنگ تحمیلی و اشغال نظامی میهن اسلامی توسط صدام کافر و با تشکیل گروه جنگهای نامنظم شهید دکتر چمران، مدت سه ماه با بعقیون کافر به نبرد پرداخت و پس از آن خود را برای خدمت مقدس سربازی معرفی نمود و مدت 3 ماه دوره آموزشی خود را که از تاریخ 18 بهمن سال 1360 شروع شده بود در شهر سلماس بود و بعد از آن بطور داوطلبانه در گروه جانبازان حوزه سید الشهدا ثبت نام کرد.

و به جبهه سردشت رفت و مدت 11 ماه با نوکران شرق و غرب یعنی حزب دمکرات و حزب کومله و منافقین فراری و وارثیان ضد خلق به مبارزه پرداخت و سرانجام در تاریخ 5/11/62 در پاکسازی راه سردشت مهاباد به دست مزدوران خود فروخته عوامل سرسپرده آمریکا به شهادت رسید و از جهان فانی به امید سعادت اخروی چشم فروبست.

روحش شاد و یادش گرامی باد

 

 

وصيت‌نامه: موسی (ماشااله) سپونی

 

بسم رب الشهدا و الصالحين

 بنام او كه همه چيزم اوست و بنام او كه زندگى‌ام در جهت اوست و زنده باوريم و به نامش كه زندگيم بخاطر اوست و شدنم در جهت اوست و معشوق ‌و معبود و مرادم اوست و در اينجاست كه مى‌گوئيم

شهادت سرآغاز پايندگى است

نترسم ز مرگى كه خود زندگيست خدا را شكر مى‌كنم كه سالها عمرم را تا فرا رسيدن يوم‌الله قرار داده اكنون يوم ‌الله ديگرى است كه پيرو يوم‌ الله حسين(ع) مى‌باشد همان يوم‌ اللهى كه در 1300 اندى سال پيش از اين حسين در ميدان شهادت، در آن روز نداى هل‌ من ناصر ينصرنى سر داد اينك ما مى‌گوئيم حسين جان اگر در آن فضاى داغ خونين كسى به فريادت نرسيد و نداى ترا لبيك نگفت. ما پيروانت در فضاى گرم و خونين ايران زمين دست مردانگى مشت كرده و به نداى قريبى و تنهاييت لبيك مى‌گوئيم حسين جان لبيك اى اسلام لبيك و اى زاده حسين لبيك و اى پيشتازان رهبر لبيك و اين روش يك عاشق حقيقى است و بايد اينگونه باشيم كه روش حسين كرديم و پرچم حسين را ياور باشيم و غير از اين يزيدى هستيم اميد است مسير مرا تمام اقوام و دوستانم طى نمايند و پشتيبان انقلاب و رهبر و هركس كه پيرو خط او باشند.

 پدر و مادر و اقوام من، بر من نگرييد زيرا گريه بر شهيد و شيرمردان خوب نيست بر مزار من تفكر كنيد زيرا تفكر عاليترين راه رسيدن به مقصد است در آخر وصيت اين سفارش خصوصى مرا انجام دهيد و مدفن مرا در كنار ساير شهيدان قرار دهيد

 شهيد اسلام و قرآن