شهید فرامرز(مهدی) اصفهانی

   ١٠٣٩
   اصفهانی
   فرامرز(مهدی)
   ذبیح ا...
   
   کارمند
   ١ آبان ١٣٤١
   ٢٢ فروردین ١٣٦٢
   شهرمانی
   فرمانده دسته
 
 
توضیحات

 

                                                           بسم الله الرحمن الرحیم

زندگی نامه شهید فرامرز (مهدی) اصفهانی

این بار سخن از یکی از دلباختگان راه اسلام و انقلاب اسلامی است، ایثارگری که به عشق دیدار حق و اطاعت از فرمان امام امت مبنی بر جهاد با کفر بعثی به سفری بدون بازگشت رهسپار گشت و به راهی رفت که سالهای متمادی آرزوی قدم نهادن درآن مسیر را در قلب پاک خویش می پروراند و سرانجام در بستری از نور و با لبخندی پیروزمندانه بر لب در هنگام طی طریق به لقاء الله رسید و به عهد و پیمان دیرین خود که با معبودش بسته بود وفا کرد.

شهید فرامرز اصفهانی در مهرماه سال1338 در خانواده متدین ومذهبی در غرب تهران دیده به جهان گشود. از همان اوایل کودکی صداقت ومظلومیتی خاص در چهره اش نمایان بود و در میان همسالان و همبازان مظلومیت وی او را از سایر کودکان متمایز می ساخت نسبت به انجام فرایض دینی بسیار مقید و پایبند بود. بطوری که از سن 5 سالگی روزه می گرفت و با این امر الهی دنیائی از عشق ونور را در دلش زنده می ساخت.

6 ساله بود که به دبستان قدم نهاد و در پی آن دوران ابتدائی و راهنمایی را با موفقیت تمام پشت سر نهاد و جهت ادامه تحصیل وارد دبیرستان بهار امید گشت و از نظر اخلاقی و رفتار انسانی وارسته و متواضع بود و نسبت به ائمه اطهار امام حسین(ع) عشق و علاقه ای خاص داشت همزمان با اوجگیری حرکت اسلامی و انقلابی امت بپا خاسته و مسلمان بر علیه جور و ستم رژیم طاغوت وی نیز در اکثر تظاهرات و راهپیمائیهائی که بر علیه طاغوت برگزار می گشت حضور فعال داشت و در تسخیر پادگان جی نیز نقش موثری داشت پس از پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، شهید اصفهانی بر فعالیتهای اسلامی و انقلابی خود افزود. و همواره دیگران را به کمک و یاری انقلاب اسلامی دعوت می نمود. و از آنجا که فردی وظیفه شناس بود، پس از اتمام دوره تحصیلی برگه آماده خدمت را گرفته و خود را مهیای انجام خدمت مقدس سربازی نمود که این دوران مصادف با تجاوز رژیم بعثی به جمهمری اسلامی بود لذا پس از طی دوران آموزشی در پادگان افسریه عازم جبهه گشت و در پاسخ به امام امت جهت نبرد با مزدوران زبون بعثی لبیک گویان وارد صحنه نبرد حق علیه باطل گشت و مدت دو سال در جبهه های جنگ به رزم بی امان خود بر علیه دشمنان اسلام و جمهوری اسلامی ادامه داد. پس از دریافت برگه پایان خدمت باز نیز علاقمند حضور در جبهه های جنگ بود. و بدنبال آن مدتی درپزشک قانونی جهت شناسائی و عکسبرداری از شهداء مشغولفعالیت گشت وچون این ایام مصادف با ماه رمضان بود. پس از فراغت هنگامی که به منزل باز می گشت با دیدن پیکرهای پاک و غرقه به خون شهداء در طول روز دائما در فکر فرو می رفت بطوری که از افطار نمودن باز می ماند. راستی او به چه می اندیشید آیا به چگونه رفتن و یا در فکر همراهی با کاروان عاشقان الله. آری شهید تنها عشقش و امید و آرزویش امام امت خمینی بت شکن بود. آنچنان به امام علاقه داشت که بارها از اینکه از نزدیک موفق به دیدارش نگشته است افسوس می خورد.و نیز دبی نهایت به شهید بهشتی و شهید

شادابی خاصی در چهره وی دیده می شد. و نور امیدی در دیدگان پر فروغ اوموج می زد وقادر نبودیم که دریابیم در وجود او چه می گذرد. تنها همین قدر می دیدیم که خنده ها ونگاه ها و حرفهایش همه حاکی از یک سخن می باشد و آن نیز این بود، عشق نبرد با دشمنان اسلام و مزدوران بعثی و بدنبال آن بازگشت به جبهه ها برای انجام آن وچند ماهی منتظر بازگشت برادرش محمد از جبهه بود تا همراه او سفر خود را آغاز کند و سرانجام از طرف داداگاه امور صنفی اجازه مرخصی برای رفتن به جبهه و در برابر ناراحتی مادر که سخن او انتظار دو ساله خدمت سربازی وی داشت می گفت: مادر برابر خون تمامی شهیدان مسئولیم و باید به جبهه برویم و اسلحه های برادرانی را که در حین نبرد به شهادت رسیده اند را برداریم و راه آنان را ادامه دهیم لذا جهت شرکت در حمله مقدماتی والفجر مشتاقانه ثبت نام نمود و همزمان با آن برادرش محمد نیز طبق نامه ای از سپاه آماده رفتن به جبهه بود. باری دیگر شوق رفتن به جبهه او را کاملا بی قرار کرده بود و خنده از لبانش دور نمی شد و او عاشق جبهه و حضور درآن نبرد با بعثیان مزدور و رهایی مرقد مطهر حسین(ع) در کربلا بود.

 این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست            این چه شمعی است که دلها همه پروانه اوست

سرانجام در روز 14 بهمن ماه 1361 فرا رسید، دو برادر همچون دو پرنده پرواز کنان و سبکبال از آشیانه به سوی جبهه نبرد حق علیه باطل بپرواز در آمده و با خانواده وداع کردنند. آری طلوع خورشید نظاره گر پرواز ملکوتی آنان بود و دو پرنده با قلبی آکنده از مهر و محبت با یاران ((وداع)) خداحافظی  می کردند و سرود شهادت  آوای لبیک یا خمینی را سر می دادند سخن از رفتن بود و تنهایی، پرنده اگر در زمستان از آشیانه کوچ می کند و از لاله دور می شود. اما باز در بهاری دیگر به لانه خود باز می گردد. اما دو پرنده ما رفتند و در بهار تنه یکی از آن دو به خانه برگشت و پرنده دیگر به دیدار معشوق شتافته بود و سفری بدون بازگشت را آغاز نموده بود آری سفری بی پایان.

باری فرامرز این اواخر بکلی دگرگون شده بود و اخلاق و رفتاری ملکوتی حاکی از یک انقلاب عظیم درونی همراه با رشد و تعالی معنوی فراوان سراسر وجودش را فرا گرفته بود.

کمتر سخن می گفت و بیشتر دعا می خواند. هنگام اقامه نماز آنچنان سر به سجده می نهاد و با خدای خویش راز و نیاز می نمود که انسان بی اختیار با شنیدن آنها به گریه می افتاد و از خود می پرسید. که او کیست و چه می جوید و از معبود خویش چه می خواهد و چرا صبح تا شام مشغول کار و از شب تا سحر در هیئت و جلسه و بعد نماز جمعه و دعای کمیل، در دوران تحصیل و سربازی و در جبهه نیز بدین گونه، او بر ایمان یک مسافر بود. که 23 سال در کنار ما بود ولی باز هم می خواست مسافر بماند و به سفر برود و در جائی دیگر، در مکانی که همه عمر به فکر رسیدن به آن بود.

با تک تک افراد خانواده حتی پدر ومادر و دوستان بگونه ای رفتار می کرد که همه را تحت تاثیر قرار داده بودهمکاران و سرپرست آنها چنان از او و اخلاق و رفتارش سخن می گویند که زبان از بیان آنها قاصر است خوبیها و فضائل و سجایای اخلاقی او بقدری است که نمی دانم چگونه ((بیان کنم)) و بگویم حتی مسئول دادگاه خیلی سریع تر بطور واقعی و اسلامی ساخته می شد و از برای ما بمانند یک معلم اخلاق بود بگونه ای که اخلاق و کردارش بما درس می داد. و حتی پرونده هائی که جهت بررسی به وی ارائه می شد بدون نوشتن آیه ای از قرآن رسیدگی به آنرا شروع نمی کرد. تنها هدفش خدمت به اسلام و جمهوری اسلامی بود. پس از شهادتش نیز از طرف رئیس دادگاه یک قبض برای ما فرستاده شد که رسید پولهائی بود که شهید بابت اضافه کاری دریافت کرده و آنها را به حساب 100 امام و یا جنگ زدگان واریز نموده بود.

آری یاران امام و دلباختگان حسین(ع) اینگونه اند و این چنین ندای هل من ناصرا ینصرنی را لبیک می گویند. ای فرزند پاک فاطمه (س) بنگر عزیزان و یارانت را که چگونه به فرمان امام امت به سوی کربلایت می شتابند. ببین که چه زیبا بانگ شهادت سر می دهند و بخاطر عشق به تو و زندهنمودن فداکاری و از جان گذشتگیهایت از همه چیز حتی خانواده و پدر و مادر چشم پوشیده و بسوی شهادت و زیارت مرقد مطهرت می آیند تا عظمت و شهامت و ایثارگریهای تو و یارانت را به گوش همه جهانییان برسانند.

آری فرامرز هم یکی از یاران حسین (ع) و عاشقان کوی او بود که در آخرین محرم سال 61 نیز در مراسم سوگواری و تعزیه خوانی و با ایفای نقشی بعنوان امام حسین(ع) خاطره فداکاری و ایثار و دلیری و شهامت حسین(ع) و یارانش را در راه اعتلای کلمه حق و اسلام را به همگان ثابت نمود. و بار دیگر خاطره شهادت آن عاشق الله و دلباخته حق و حقیقت را در اذهان مردم زنده نمود.

فرامرز در جبهه نیز همیشه آوای صوت مناجات و قرائت قرآنش از سنگر بگوش می رسید و بقدری شوق دیدار حق در او اوج گرفته بود که یکی از طلبه های حوزه علمیه و فرماندهان به برادرش محمد گفته بودند که فرامرز شهید می شود و او نیز آنچنان از شهادت سخن می راند که امروز همسنگران می گویند باید شهید می شد و واقعا لایق شهادت بود آری باید فرامرز شهید می شد......

مادامی که در جبهه بود هیچگاه نماز شب خود را ترک نکرد و در مراسم دعای توسل نیز که توسط دیگران همسنگرانش نقل می کنند که هرگاهسخن از قیامت می شد او از فرط شوق و ایمان به روز جزا بیهوش می گشت و باز همسنگرانش نقل می کنند: که یک شب قبل از شهادتش همگام برگزاری دعای توسل او دوباره از حال می رود.

وهمسنگران در همان جا و در کنار او بخواب می روند اما نیمه های شب به صدای مناجات شبانه ونماز شب او از خواب بیدار می شوند و در همان حال که در مقابل معبودش اشک می ریخت برای محمد شایدها و گمانها به یقین مبدل می گردد و در می یابد که اینبار باید بدون برادر به خانه باز گردد باری غم وجودش او را فرا گرفت زیرا مادر او را به فرامرز سپرده بود که تو چون بزرگتری مواظب محمد باش آخر چگونه تنها بخانه برگردد....

در جبهه در طی این 2ماه همه او را در گردان بنام مَهدی صدا می کردند

این اواخر از اینکه اسمش بنام امامان(ع) نبود رنج می برد و تصمیم داشت که در موقع مناسب نامش را عوض کند و چه موقعی مناسب تر از قبل شهادت و چنانچه نقل می کنن در آخرین لحضات عمر هنگامی که بر روی برانکارد بود گفت: به پدرم بگو روی سنگ قبرم نامم را مَهدی بنویسد و در آخرین باری که به خانه تلفن نمود در برابر در خواست مادر مبنی بر اینکه برای عید مرخصی بگیرند گفت: از من نخواه که به تهران باز گردم زیرا در اینجا جوانان 13الی 14 ساله هستند که من خجالت می کشم نزد آنان از مرخصی گرفتن صحبت نمایم و سپس ادامه داد: مادر دیدار در کربلا التماس دعا دارم....

تا اینکه روز22 فروردین 62 فرارسید

وی خطاب به برادرش محمد می گوید: دعا کن که هر دو شهید شویم و محمد در جواب می گوید: دعا کن که هر دو پیروز شویم و بخانه باز گردیم اما او عاشقتر از آن بود که ماندن را به رفتن ترجیع دهد . وآخرین با میگوید نه برادر این ونیا و زندگی برای انسان زندان است و تنها آرزو و دعایم شهادت است و بدنبال آن بعنوان آرپی چی زن وبرای شکستن خط داوطلبانه به سوی خط اول جبهه جنگ مشتاقانه شتافت و پس از نابودی ومنفجر کردن چندین تانگ دشمن مزدور بعثی و بعد از گرفتن عده ای اسیر ناگهان ستاره ای در میان آسما آبی 22فروردین در دل شب مهتاب در غمی اندوهگین فرو رفت و خورشید را در پشت ابرهای تیره پنهان ساخت. چرا که نمی خواست شاهد خم شدن سر وی گردد که عشق واقعی را در دل داشت و می رفت تا هر چه زودتر خود را به میعادگاه معبودش برساند.

آری در آن هنگام که خورشید درخشندگی از هر روز بیشتر بود. اسیران بعثی دستها را بعلامت تسلیم بالا برده و جلو می آمدند و فرامرز نیز همچنان لبخند می زند. اما ناگهاننقش خنده برای همیشه بر لبانش باقی ماند و در این هنگام پای وی مورد اصابت گلوله مزدوران واقع می شود و اولین  

زانوانس روی خاک گرم فکه قرار می گیرد و آنرا خونین می کند وهنگامی که بواسطه خون زیادی که از وی رفته بود ودیگران می بینند که از دیگر فاصله چندانی با شهادت ندارد سعی می کنند که مقداری آب به او بدهند ولی او از خوردن آب امتناع می کند و از آنان می خواهد که قمقمه اش را باز کنند و بدور اندازند که آنها از اینکار خودداری می کنند و او با لبان تشنه می گوید: می خواهم مانند سرورم حسین(ع) تشنه لب شهید شوم و خود قمقمه را از کمر باز کرد ه و بدور می اندازد می گوید مبادا از فرط تشنگی لب به آب بزنم و بنا به گفته یکی از دوستان همسنگر او: فرامرز هنگامی که زخمی شد در همان حال سر به خاک نهاد و به سوی معبود خود سجده کرده و مدام به همسنگرش می گفت اگر شهید شدی مرا شفاعت کن و اگر.....

و او نیز همانند دیگر رزمندگان اسلام با نثار خون پاک خویش همچون ساربانی شهید آن را بسوی کربلای حسین(ع) راهنمائی کرد. و حتی در آن هنگام که خون پاکش بر روی زمین فکه می ریخت از خواندن قرآن نیز غافل نبود و قرآنی کوچکیرا که داشت بر دست گرفته وآیه های آنرا زیر لب زمزمه می کرد. و پس از گذشت چهار ساعت و عبور از میادین مین و سیمهای  خاردار درست در هنگامی که بانگ اذان ظهر به گوش می رسید. عابد جوان در حالی که نغمه عشق به الله بر لبانش جاری بود روح پاکش همچون پرنده ای سبکبال از زندان تن رها گشته روح آن شهید به ملکوت اعلی پیوست و پیکر پاک  ومطهرش سه روز بعدیعنی در تاریخ 25/1/62 در بهشت زهرا و در جوار دیگر شهیدان راه خدا که با نثار خون خود سند حقانیت انقلاب اسلامی را امضاء نموده اند به خاک سپرده شد روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

 

 

مناجات نامه شهید: فرامرز (مهدی) اصفهانی

                                             

 بسمه تعالی

 

ستایش مخصوص توست ای سبحان الله، من درهر حال سختی و آسودگی بسوی تو می نالم، ای خدا اگرچه گناه من بزرگ و بسیار است، ولیکن عفو و بخشش تو از گناه من بزرگتر و وسیعتر است.

ای خدا: تو حال زار مرا می بینی و از فقر و پریشانیم آگاهی. ای خدا: تو مناجات و راز و نیاز پنهانیم را می شنوی.

الله: امیدم را از درگاه کرمت قطع مکن و دلم را بنومیدی، تاریک مگردان. که چشم امید همه بر عطای بی انتهای توست.

ای خدا: تو اگر مرا نومید کنی، یا از درگاهت برانی، دیگر کیست که به وی امیدوار باشم و که را نزد تو شقیع آرم؟

ای خدا: مرا از قهر و عذابت در پناه خود گیر، که من یا الله، بنده اسیر و ذلیل توام و ترسان و خاضع بدرگاه تو.

ای خدا: به من حجتی بیاموز که مایه انسجام آرامی گردد در ساعت سخت که قبر، منزل و خوابگاه من خواهد بود.

ای خدا: اگر مرا سالها عذاب کنی، باز ریشه امیدم از رحمتت قطع نخواهد گشت.

ای خدا: اگر توبه کردم رعایت حال من کنی، الله ، وای بر من یا الله.

ای خدا: اگر من در راه تو، کوتاهی کردم، اینک از پی عفو و بخشش بی حساب تو می آیم.

ای خدا: اگر من از روی جهل و نادانی خطاهائی کرده ام، تنها امیدم حال یا الله امیدم به کرم و رحمت بسیار توست.

ای خدا: یاد خطاهایم، گناهانم، دیده ام را گریان می سازد.

الهی اقلنی عترتی وامح حربتی، فانی تصر حائف متضرغ

ای خدا: ار خطاهایم در گذر و گناهانم را محو کن، زیرا من بگناه خود اقرار می کنم و از آن ترسانم و بدرگاه تو نالانم.

خدایا: من جز دردهای فضل و کرمت هیچ دری را نمی کوبم.

ای خدا: اگر تو ما را از درگاه کرمت برانی یا خوار گردانی، دگر چاره ای ندارم، یا الله.

ای خدا: اگر مرا ببخشی، عفو تو نجات بخش من است و گرنه من به گناه مهلک هلاک خواهم شد.

ای خدا: به حق حضرت مصطفی(ص) و پسر عمش علی(ع) و به حرمت بندگان پاکت که نزد تو مقربند، ای خدا مرا به دین پیغمبرت احمد محشور گردان، در حالیکه، من بدرگاهت با ناله و تقوا و تواضع آمده ام.

ای خدای من: ای سیدی و مولای، مرا از شفاعت کبرای پیغمبرت محروم مگردان، که شفاعت او پذیرفته است.

 

 

 

وصیتنامه شهید فرامرز (مهدی) اصفهانی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اعوذ بالله من الشیطان الرحیم

استغفرالله ربی و اتوب الیه

 

ان الذین آمنو و الذین هاجرو و جاهد و فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت ا... وا... غفور الرحیم.

آنانکه به دین اسلام گرویدند و از وطن خود هجرت نموده و در راه خدا جهاد کردند اینان امیدوار و منتظر رحمت خدا باشند که خدا بر آنها بخشاینده و مهربانست.

حمد وسپاس خاص خداوندی که ما را به توفیق ((قدرت)) خویش به سوی راه خودش رهبری و از تاریکیها و بی حرکتیها ما را با عنایتش (امام خمینی) به سوی نور حرکت هدایت نمود. و بعد درود بر محمد(ص) و دودمان پاکش و سلام بر امام خمینی استمرار دهنده راه خونین حسین(ع) و درود بر شهدای سبیل الله و سلام بر همه خدمتگزاران اسلام بویژه آنانکه در راه احیاء و تحقق آرمانهای الهی معلوم گشتند.

نمی دانم چه بنویسم، چرا که زبانم گویای اینکه بگوید و من بنویسم نمی باشد زیرا همه گفتنیها و نوشتنیها را الگوها و سمبل ها هستند اما بر انسانهائی که می گویند لااله الا الله و با خون پاکشان این ندا را سردادند که ای انسانها خود را بسازید آنگونه که خدا خواهد ای انسان خود را الهی کن و در تزکیه و تهذیب نفست کوشا باش و باز می بینیم و شاهد بودیم و تاریخ نیز شاهد است که چه نمونه ها و اسوه هائی خود را ساختند و الهی شدند و رفتند و حال ما می بینیم که واقعا با تمام وجود الهی شدن چگونه به انسان خط و حرکت می دهند.

پس بیاییم و همانند آن راه یافتگان و ثابت قدمان که تنها می گفتند:

الهی و ربی من لی غیرک به خود بیاندیشیم، مگر نه اینکه انالله واناالیه راجعون، پس چرا سکوت و چرا خواب، چرا بی حرکت، آنهم بی حرکت درچنین برهه از زمان که تمامی کفر همانند زمان حضرت محمد(ص) (جنگ احزاب) برای محو اسلام قد علم ((بلند)) کرده اند. چنانکه امام خمینی هم فرمودند: جنگ، جنگ اسلام و کفر است پس وای بر ما که اگر هنوز هم به خود نیامده باشیم ودر خواب و سکوت... فرو رفته باشیم. از خداوند تبارک و تعالی خواهانم که ما را نیز همچون اولیا درگاه خود توفیقی عطا کند که درهمه لحظات بیاد اوباشیم و او را دراعمالمان حاضر و ناظر بدانیم و برای او زیست کنیم و برای اوفکر کنیم و برای او حرکت کنیم و برای او بمیریم و برای او ... تا آنکه بر اثر پیروی ازهواهای نفسانی در خط مغضوبین وضالین قرار نگیریم انشاءالله ....

اینک پرچم پر افتخار و خونین اسلام دردست امام امت سیدی بزرگوار از تبار امام حسین(ع) است که ندای هل من ناصراً ینصرنی حسین(ع) را همان فریاد اسلام است بانگ می زند. و ما نظاره گر لبیک گویانی هستیم که فقط می گویند: ایاک نعبد و وایاک نستعین و الهی رضا برضائک تسلیماً لامرک و همچنان در حرکت الهی خود به پیش می روند تا پیروزی یا شهادت.

لذا وقتی انسان توانست از قید وبندهای نفسانی اش رها شود و تنها خدا را ببیند آنگاه راه زندگی صحیح را در می یابد، که امام خمینی هم در مورد الهی شدن انسان در یکی از سخنان گهربارشان فرمودند: وقتی که قلب انسان الهی شد همه چیز انسان الهی می شود. زیستن انسان، ایمان انسان، تقوای انسان، فکر انسان، و ... حرکت انسان، و بالاخره رفتن نیز الهی می شود.

یاران همه رفتند سوی حق، بشتاب که تو زره نمانی.

اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد(ص) و مماتی ممات محمد و آل مجمد(ص) ((پروردگارا

حیات مرا مانند محمد و آل محمد ومرگم را نیز مانند مرگ محمد و آلش قرار بده))

حال که تمامی کفر در مقابل ا... و محو اسلام دست بدست یکدیگر داده اند.

بجاست که پشتیبان امام عزیزمان باشیم و خود را خالصانه بسازیم و حرکت الهی را آغاز کنیم که در اسلام بنام جهاد فی سبیل الله مطرح است و از با ارزشترین الگوهای اسلام است. ایمان و شهادت، چه خوش گفته است رهبر عزیزمان امام خمینی که مستکبر هست مستضعف باید خون بدهد و در این راه مقدس چه کشته شود و چه بکشد در نهایت پیروز است. چرا که در نهایت حق پیروز است.

و در مورد جهاد فی سبیل الله حضرت علی(ع) نیز فرموده است: الجهاد باب من ابواب الجنه، جهاد دری از درهای بهشت است

السلام علیک یا ابا عبدالله ... اللهم ارزقنی شفاعت الحسین یوم الورود.

حال خداوند ترا شکر گویم که برمن حقیر رو سیاه گنهکار هم عنایتی کردی و توفیقی عطایم نمودی تا جهاد در راهت را پیش گیرم و انشاالله اگرمن را دراین راه طلب کردی و شهادت نصیبم نمودی تنها سخنم این است الهی العفو، الهی رضابرضائک و تسلیماً لامرک.

و تنها سخنم با برادران و خواهران مسلمانم بخصوص امت شهید پرور ایران به عنوان یک برادر حقیر این است که برادران و خواهران: خود را تزکیه کنید و همیشه بیاد خدا باشید و گوش بفرمان امام خمینی، چرا که امام، فرمان خداست و در آخر این را نیز می گویم که برای امام زیاد دعا کنید ومن نیز التماس دعا دارم.

اما وصیتم به پدر و مادرم مهربانم این است که اولا، مرا ببخشید و حلالم کنید هر چند نتوانستم جواب زحماتی که برایم کشیدید را بدهم ولی این را از خداوند می خواهم که به شما صبر عطا بفرماید.

پدر و مادرم، مبادا برایم گریه نمائید. زیرا روحم با گریه کردن شما آزرده می شود. ولیکن اگر خواستید گریه کنید بیاد خدا باشید و برای خوف از خدا گریه کنید. برای واقعه کربلای امام حسین(ع) و اولاد و اصحاب پاکش گریه کنید بیاد خرابه های شام گریه کنید. بیاد زینب(س) بگریید و بیاد فاطمه(س) و علی(ع) گریه کنید....

و تنها برای من از خداوند سبحان طلب آمرزش کنید.

و شما ای برادرانم برای رضای خدا و سعادت خود در درجه اول خود را بسازید واز خط امام خمینی که خط اسلام و حضرت محمد(ص) می باشد پیروی کنید، زیرا وقت حرکت کردن در این راه است که انسان به تکامل واقعی می رسد چنانچه رسول اکرم (ص) در مورد تکامل و رشد قوای روحی و معنوی انسان می فرماید: بهترین کارها در نزد خداوند نماز بوقت است آنگاه نیکی به پدر و مادر و سپس جنگ در راه خدا، اگر چه من حقیر نتوانستم به این پندهای گرانمایه جامعه عمل بپوشانم ولیکن امیدوارم که شما برادران عزیزم موفق باشید و در انتها از شما التماس دعا دارم.

و شما ای خواهرانم که الگویتان حضرت فاطمه (س) و زینب(س) می باشد. صبر پیشه کنید وهمانند زینب رهرو و پیام رسان باشید چنانچه می دانیم وقتیکه امام حسین(ع) راهی میدان نبرد بود و در هنگام خداحافظی با خواهرش زینب، به او می گوید: خواهرم مسئولیتی سنگین بر دوشت است تا اینجا من بودم از این به بعد توهستی و بالاخره وقتی مشیت الهی به انجام می رسد و امام حسین(ع) به شهادت می رسد می بینیم که زینب(س) چه صادقانه و با توجه به دردهای که در این راه کشیده است در برابر تمام این مصائب می ایستد و مسئولیت اصلی خود را فراموش نمی کند. لذا ای خواهرانم زینب گونه خود را از نظر معنوی بسازید و روح خود را پرورش دهید و همیشه بیاد خدا باشید.

و مکررا به خانواده گرامیم بعنوان یک فرزند حقیر می گویم که در همه حال خدا را یاد کنید و عبادت هایتان را به روح کنید و نماز را با جماعت بجا آورید و دعا و زیارت را  فراموش نکنید و در نماز جمعه حتما شرکت نمائید و نماز شب را نیز بجا آورید. زیرا نماز شب توشه ای عظیم است برای آخرت و دعا برای امام امت را فراموش نکنید انشاالله......

در آخر نیز از همه دوستان و آشنایان حلالیت می طلبم و امیدوارم که مرا بخشیده باشند.

                                                                                      فرامرز (مهدی) اصفهانی

 

 

 

در سوگ او:

فرامرز جان

ای گل پرپر خزان ندیده بهار ما

بنگر که چگونه نیلوفران در نبودنت پژمرده شدند. و در میان شفق گلگون شقایق و بهنگام رسیدن بهار بار سفر بستی و راه عشق را عاشقانه پیمودی

تو همچون شمعی بودی در محمل دوستان و بسان پروانه ای به گرد شمع فروزان وجود امام و گلی بودی در قلبها

اما بناگاه باد سرد خزان وزیدن گرفت و گل وجودت را پرپر کرد و شمع وجودت خاموش ساخت

و باد وحشی پروانه را آواره کرد و عاشق را سرگردان و پرنده را غمگین ساخت غریبه در فراقت خون گریست و عاشق عاشقانه راهت را پیمود و ادامه دهنده راه مقدست گشت.