شهید محمدرضا فراهانی پویا

   ١٠٣٠
   فراهانی پویا
   محمدرضا
   ولی ا...
   
   محصل
   ٢٣ اردیبهشت ١٣٤٤
   ٢٩ تیر ١٣٦١
   شلمچه
   رزمنده
 
 
توضیحات

 

روایتی از شهید: محمد رضا فراهانی پویا

 

رضا جان: ای روح بلندت، هماره ناظر اعمال ما.

خاطرات رشادت هایت در جبهه ها زبانزد دوستان و همسنگرانت بود. در عملیات آزاد سازی خرمشهر گفتند که تو، پا برهنه با آرپیچی هفت، به دنبال تانگهای عراقی می دویدی.

صبح یک روز سرد، هنگام نماز صبح، زمستان 60، تو از جبهه آمدی با آن قد رشید و رعنا، من و مادر را در آغوش گرفتی. مادر به تو گفت: مادر جان چرا اینقدر دستهایت یخ کرده؟ که تو گفتی: مادر، ما در آنجا (شهر بوکان) بخاطر فرار از سوز سرما  و بدی هوا، با یکدیگر مسابقه برف پارو کردن می گذاشتیم، که گرممان بشود.

موقعی که در بسیج مسجد الهادی(ع) بودی، همراه چندتن از بچه های مسجد، به یاری بیماران در بیمارستان سینا می رفتی و کمک حال آنها بودید.

در نماز هایت همیشه از خدا می خواستی که شهادت را نصیب تو گرداند و همین طور هم شد. شهادتی با افتخار و با شکوه.

برادر کوچکت: محمد حسن فراهانی پویا