گذري كوتاه بر زندگي بسيجي عارف، معلم علم و اخلاق
شهيد سيد محمدرضا ناصريان
معلم شهيد فرزندي از تبار پيامبر اسلام (ص) و روحانيت بود. وي در سال 1336 در روستاي عبديا از توابع شهرستان دامغان متولد شد. شهيد تحصيلات ابتدايي را در دامغان و دبيرستان را در تهران به پايان رساند. سپس بهمدت دوسال در دانشسراي راهنمايي ادامه تحصيل داد و در تابستان 56 به مدت دوماه دوره سپاهدانش را در قزوين و گرگان طي كرد و در پاييز همان سال ضمن قبول شدن در رشته جامعهشناسي دانشگاه تهران شروع به خدمت معلمي كرد. ايشان در سال 59 ازدواج كرد (ايشان فرزندي نداشتند) و در سال 60 به علت لياقت وكارداني به عنوان مدير مدرسه قيام برگزيده ميشوند. شهيد در دومين عزيمت به جبهه، در تاريخ 21/11/61 به جبهه رفته ، در تاريخ 21/1/62 در عمليات والفجر يك مجروح گرديد كه دو عمل جراحي نيز روي ايشان انجام شد و در تاريخ 24/1/62 در بيست و پنج سالگي به منتهاي آرزوي هر مومن يعني درجه رفيع شهادت نائل آمد.
اين معلم شهيد چه قبل از انقلاب اسلامي و چه بعد از انقلاب اسلامي فعاليتهاي سياسي و اجتماعي بسياري داشتند که عليرغم سكوت ايشان در مورد فعاليتهايش، به قدري چشمگير است كه گوياي بينش روشن و حقيقتجو و روحيهي فعال و خستگيناپذير ايشان در تمام مراحل زندگي ميباشد.
الف –فعاليتهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي :
يكي از همكلاسيهاي ايشان در دوره دبيرستان نقل ميکند وقتي سرود شاهنشاهي خوانده ميشد، ايشان به شاه ، عنوان خائن نسبت ميداد. شهيد با تشخيص صحيح خودش و همچنين جو مذهبي خانواده به مبارزه منفي با مفاسد ميپرداخت. از آن جمله: هرگاه در کوچه و خيابان با صداي موسيقي مبتذل مواجه ميشد، انگشتانش را در گوش خود ميفشرد و دوان دوان از آنجا دور ميشد.
همچنين سير مطالعاتي ايشان در قبل از انقلاب، نشانگر شناخت صحيح شهيد در آن جو آلوده ميباشد.کتاب هاي استاداني چون شهيد مطهري، شريعتي و کتابهاي حضرت امام(ره) مثل کشفالاسرار، جهاد با نفس (جهاد اکبر) و همچنين توضيحالمسائل امام را مطالعه ميكرد که اکثراً مجبور به مخفي نمودن کتب خود بود.
با آغاز مبارزات عمومي مردم بر عليه رژيم پهلوي، اين پيرو امام و ولايت فقيه، مبارزات خود را عليه رژيم طاغوتي شروع کرد که بعضي از آنها عبارت است از:
1. توزيع اعلاميههاي حضرت امام، پخش کتب و نوارهاي روشنگر و همچنين بحث و گفتگو با افراد
2. فعاليت در مساجد (بيشتر فعاليتهاي ايشان در مسجد قمر بني هاشم واقع در سي متري جي بوده است)که ميگفت: «اگر انسان از مسجد دورشود از خط اصيل انقلاب دور ميشود».و تشكيل کتابخانه مسجد قمربنيهاشم با همياري ديگر برادران در سال 1356.
3. شرکت مداوم در تظاهرات و سخنرانيهاي دوران انقلاب منجمله در جمعه سياه (17شهريور). که در اين روز پس از اينکه با چهرهاي کبود و لباسهاي پاره و خاک آلود به خانه بازگشت، مدتها گريه و زاري ميكرد و افسوس ميخورد که چرا لياقت شهادت را نداشته است. همچنين شهيد در کميته استقبال حضرت امام حضور داشت و براي ديدار معشوق، مراد و امام خود چند بار به مدرسه رفاه رفت.
ب-فعاليتهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي:
1. پس از پيروزي انقلاب، به حفاظت از انقلاب پرداخت و به همين منظور در پاس شب مسجد قمربنيهاشم شرکت ميكرد.
2. در اوايل انقلاب که جريانات و خطوط انحرافي متعددي وجود داشت،، با پيروي از خط امام، به مبارزه با عوامل منحرف ميپرداخت و ضمن شرکت مداوم در صحنه، موضع گيري صريح در برابر خطوط و جريانهاي انحرافي مثل حزب خلق مسلمان، حزب دمکرات، منافقين، ليبرالها و حزب توده و امثال آنها داشت.
3. فعاليت اجتماعي خود را به طور گسترده در جهاد سازندگي و همچنين ايجاد نمايشگاههاي روشنگرانه در تهران آغاز کرد و در تابستان 58 و 59 همراه تعدادي از دوستانش از طريق جهاد سازندگي به کردستان رفته و با ايجاد نمايشگاه، نمايش فيلم و پخش کتب مفيد در محيط آلوده آن زمان کردستان، پيام آور توحيد شدند.
4. در جريان اشغال لانه جاسوسي آمريكا، در زمينه حمايت از دانشجويان فعاليت چشمگيري داشت و حتي بسياري از شبها تا نيمه شب در آنجا ميماند.
5. تلاش پرثمر در سنگر مدرسه با ايجاد نمايشگاه، جلسات سخنراني، نماز جماعت، همکاري کامل با امور تربيتي و رفتار صحيح و صادقانه با شاگردان.
6. حضور در جبهههاي جنگ حق عليه باطل در بهار و زمستان سال 61.
7. شرکت در گروههاي انتخاباتي مساجد به عنوان عضو اصلي.
خصوصيات اخلاقي شهيد :
1. فعاليت شديد و خستگي ناپذيري؛ که انسان از اين همه تلاش در عرض 25 سال زندگي تعجب ميكند.
2. از خصوصيات ويژه ايشان صداقت و راستي در گفتار و عمل بوده که اين مسئله بارها باعث گرفتاري ظاهري او نيز ميشد.
3. عشق و علاقه و حل شدن در مسئله امامت و ولايت و بخصوص عشق و علاقه به حضرت امام خميني (قدس سره) به طوري که ايشان يك مقلد واقعي، بي چون و چرا و جان بر کف بودند و اصرار بر اطاعت از فرماندهان و افراد مافوق داشتند زيرا در نظام جمهوري اسلامي تمامي اينها به ولايت فقيه و ولايت آقا امام زمان (عج)ختم ميشود.
4. روح بندگي و مناجات با معبود و توسل به ائمه اطهار و انس و الفت با ادعيه، زيارات و تعقيبات ؛ او خود ميگفت:« به ائمه توسل بجوييد که هرکسي از ائمه نااميد شد بخت برگشته است.»
5. مهربانی، صميميت، تواضع و فروتني در مقابل خانواده، دوستان و مردم اعم از کوچک و بزرگ و مهرباني و کمک کردن به ديگران.
6. سفر به 31شهر ايران براي کسب تجربه و تحقيق در رشته تحصيلي دانشگاهي خود (جامعهشناسي).
زندگينامه و نقل يك خاطره از شهيد بزرگوار
يک سال بعد از تولد سيدمحمدرضا، در هنگام روز، دو سيد روحاني و ناشناس بيرون از روستا با مادر شهيد مواجه ميشوند و از وي ميخواهند که براي فرزند بعديش دعايي بنويسند ولي مادر شهيد امتناع ميكند. آنگاه دو سيد غريبه اصرار ميكنند که برو همنام امام رضا(ع) (سيدمحمدرضا) را سه شب رو به مشهد بخوابان و بگو: «اي امام رضا(ع) اين امانت پيش تو» و سه شب رو به قبله بخوابان و بگو: « اي امام زمان(عج) نگهدارش باش» سپس آن دو سيد ميروند. پس از چند دقيقه مادر شهيد به خود ميآيد که اين دو سيد چه کساني بودند که نام فرزند وي را و... ميدانستند و بعد به جستجو ميپردازد ولي آنها را نمييابد.البته اين موضوع تا عروج و شهادت اين معلم شهيد پنهان ميماند.
نوشتههاي شهيد در جبهه شامل چند دفتر يادداشت و تعدادي نامه ارسال شده ميباشد. لازم به توضيح است قسمتهايي مثل احوالپرسي، مسائل شخصي و غيرعمومي حذف شده و بعضي از نوشتهها از حالت محاورهاي خارج گرديده است. مطالب بر مبناي تاريخ نوشتن مرتب شده و در برخي موارد اسامي اشخاص حذف شده است. در يادداشت هاي شهيد در جبهه ، خلاصه کتابهايي که در جبهه مطالعه نموده است (کتاب پرواز روح اثر سيد حسن ابطحي و کتاب آدابي از قرآن اثر شهيد دستغيب) و برخي از سخنان حضرت امام خميني (ره) و تعدادي احاديث نيز وجود دارد که به جهت اختصار آنها را نياورده ايم. برخي قسمتها که در متن نوشتهها بصورت پررنگ و درشت مشخص شده، که در متن دستنويس درشت و مشخص ميباشد.
نوشتههاي شهيد در جبهه که از عمق وجود يك عاشق تراوش کرده است، سرشار از معارف و معنويت گرفته شده در جبهه حق عليه باطل بوده و هر شخص به اندازه ظرفيت خود ميتواند از آن استفاده کند. مطالعه و به کار بستن نکات آن به جويندگان حقيقت و طالبين واقعي راه سلوک الي الله توصيه ميشود. تا چه کسي متذکر شود؟
گفت وگو با خويش پيش از شهادت
آن چه مي خوانيد مصاحبه با معلم شهيد سيدمحمدرضا ناصريان است كه درست يك ماه قبل از شهادت وي انجام شده است. اما نكته جالب در اين مصاحبه آن است كه مصاحبه كننده و مصاحبه شونده يكي است! در حقيقت شهيد خود را مورد سؤال قرار داده است. اين مصاحبه كه تقريباً بدون هيچ تغييري در ذيل آمده، پس از شهادت در دفتر يادداشت شهيد يافت شد. وي در پايان مصاحبه مي نويسد؛ «از ابتدا تا انتهاي اين مصاحبه را در يك روز باراني نوشتم. 61.12.24»سيدمحمدرضا ناصريان در سال 1336 در يكي از روستاهاي دامغان متولد شد. در نوجواني به همراه خانواده ساكن تهران و در سال 1357 در رشته جامعه شناسي دانشگاه تهران مشغول به تحصيل شد. سيدمحمدرضا ناصريان پيش از انقلاب نيز در مبارزه با رژيم كارنامه درخشاني از خود به جا گذاشته است.سال 58 به همراه جهادسازندگي راهي كردستان شد. برادر شهيد نقل مي كند روزي نامه اي از كردستان آمد. نامه ازروستايي بود كه سيدمحمدرضا چند ماه در آن مشغول فعاليت هاي فرهنگي بود. به طوري كه مردم دل بسته او شدند. در نامه از او گلايه شده بود چرا ديگر به كردستان نمي آيد وسراغي از آنها نمي گيرد. مردم روستا نمي دانستند سيدمحمدرضا يك سال پيش به شهادت رسيده است.از اين شهيد نامه ها و دست نوشته هايي به جا مانده كه خواندنش دل را زلال مي كند. وقتي خانواده شهيد در سال 1379 خدمت مقام معظم رهبري رسيدند و مجموعه نوشته هاي وي در قالب «شوق كعبه» را ارائه كردند، ايشان در حاشيه اين مجموعه نگاشتند؛ «بسمه تعالي، خداوند شهيد عزيز را به برترين درجات قرب نائل فرمايد.»شهيد سيدمحمدرضا ناصريان در بيستم فروردين سال 62 (چهار روز پيش از شهادت) در بخشي از نامه خود مي نويسد؛ «جبهه فقط منحصر به جبهه جنگ نيست. همه جا جبهه است اگر همراه با اطاعت از ولايت فقيه زمان باشد و كسي هم در جبهه جنگ موفق مي شود كه در بقيه جبهه ها و خصوصاً، جهاد اكبر- مبارزه با نفس- موفق شود. بدون موفقيت در جهاد اكبر به جهاد اصغر نمي پذيرندت و اگر هم بپذيرندت، ره به جايي نخواهي برد.» اينك بيش از 24 سال از نگارش آن نامه و اين نكته مي گذرد، حال تو فكر مي كني جنگ تمام شده است؟¤ چه شد كه به جبهه آمديد؟ - تقدير و توفيق الهي. «الحمدلله» ¤ چرا به واحد تخريب رفتيد؟ - تقدير و توفيق الهي «الحمدلله» و بعد وقتي روز سوم اعزام، ما را به دلخواه خودمان خواستند كه تقسيم كنند، به دلم آمده بود كه مورد دوم را انتخاب كنم و هماني شد كه مي خواستم «الحمدلله»¤ از الهام كه در حرفها و نامه هاي آخرتان بود صحبت كنيد؟ -الهام از علم به غيب جدا است، اشتباه نشود. الهام بايد از طريق توسل به ائمه با خلوص كامل باشد اگر تقوا نداشته باشيم، الهامات اكثراً كاذب درمي آيد.الهام يعني بدون آنكه كسي را ببيني مسئله اي در دلت مي آيد يا راهي يا نكته اي را برايت مشخص و روشن مي كنند و فقط در محدوده همان مسئله است.از بچگي اين حالت هاي الهام در وجودم و ضميرم بود كه با گناهان و بي تقوايي رويش را مي پوشيدم ولي از وقتي كه در پشتيباني اهواز بودم- اين واقعاً از معنويت جبهه است كه در قسمت پشتيباني هم آدم روحي و حالي پيدا مي كند- حالت هاي زيادي برايم بوده، حتي در كارهاي مدرسه به دلم مي آمد كه اين كار بايد بشود و مي كردم و نتيجه هم مثبت بود كه خودم هم بعضي از مواقع به آن صورت فكر نمي كردم، دربيايد.البته شرط دارد كه الهام كاذب است يا غيركاذب: 1. در حالت با وضو بودن پيش بيايد. 2. حالت اصراري براي انجام آن پيش بيايد. 3. به سوي خير باشد. در جبهه اين حالت ها را زياد داشتم كه وقت نيست توضيح بدهم وگرنه خيلي از مسائل روشن مي شود. حرف داشتم اما زمان و زمانه اجازه نمي دهد. ¤ الهامهايي در رابطه با شهادت خودتان «ان شاءالله» داشته ايد؟ -اولاً همچنان كه گفتم شهادت هدف نيست. هدف خدمت به اسلام، هدف پيروزي نهايي، هدف نجات كربلا و قدس است «ان شاءالله» و اگر در اين مسير به فيض شهادت نائل آييم به حق محمد و آلش و به حق مادرم زهرا سلام الله عليها راضي هستيم به رضاي خدا.ثانياً يكبار در زيارت عاشورا آقا امام حسين(ع) بهم الهام كرد كه «بيا» و يكبار در دعاي توسل الهامي شد و شب جمعه 12.27 در دعاي كميل با شدت بيشتر و در صبح همان روز در دعاي ندبه كه از زهرا(س) خواستم كه مرا به نزدش ببرد و زهرا سلام الله عليها الهام كرد: مي بريمت «ان شاءالله» و همه الهامات اينجوري در دعاهاي جمعي و در نمازخانه بوده است.ثالثاً لياقت و شايستگي در ما نيست، پريشان روزگار و تبهكاريم منتهي خداوند عالم و واسطه هاي خيرش يعني ائمه معصومين عليه السلام نظر لطف و توجه دارند و به قول يكي از برادران:خداوند به زور مي خواهد يك عده از بسيجي ها را بهشتي كند«الحمدلله».به اميد توفيقات خدايي «ان شاءالله»و به اميد پيروزي نهايي رزمندگان اسلام «ان شاءالله»و به اميد زيارت كربلا و قدس هرچه زودتر «ان شاءالله»و به اميد شفاي معلولين و مجروحين جنگ و انقلاب «ان شاءالله»و به اميد آزادي اسراي اسلام هرچه سريعتر «ان شاءالله»و به اميد توفيق يا زيارت يا شهادت براي خودم و... «ان شاءالله»و به اميد توفيقات بيشتر خداوند به اين امت حزب الله و ايثارگرو به اميد توجهات بيشتر آقا امام زمان(عج) به اين ملت رزمنده و خستگي ناپذير و مقاوم و به اميد تعجيل در فرج آقا امام زمان(عج) و جزء يارانش بودن «ان شاءالله».
خاطره ای از شهید ناصریان
قبل از به دنیا آمدن شهید آقا امام زمان (عج) به خواب مادر شهید آمده و پیغام میدهد که آقای
شما بدهکار است بدهی او را بدهید ولی مادر شهید اصرار میکند که ما بدهکاری نداریم و شش
ماه بعد از تولد در هنگام روز بیرون از ده (عبدیا)دو روحانی جلوی مادر شهید را میگیرند و
از او می خواهند که برای فرزند بعدیش دعایی بنویسند ولی مادر شهید امتناع میکند آنگاه دو
سید غریب اصرار میکنند برو نامدار امام رضا (محمد رضا) را سه شب رو به مشهد بخوابان
و بگو ای امام رضا این امانت پیشه توو سه شب رو به قبله بخوابان بگو ای امام زمان
نگهدارش باش و پس از آن دو سید میروند و پس از چند دقیقه مادر شهید متوجه نمیشود که
ان دو سید غریب چه کسانی بودند که نام فرزند او را میدانستند و بعد به جستجو میپردازد ولی آنها را نمی یابد
البته این موضوع تا عروج شهادت این معلم شهید پنهان میماند.
قسمتی از وصیت نامه شهید سید محمد رضا ناصریان :
نماز شب مستحب موکد است
دعای جمعی را بر دعای غیر جمعی مقدم بدارد
فقط به خدا توکل کنید
جبهه فقط منحصر به جنگ نیست همه جا جبهه است اگر همراه با اطاعت از ولایت باش
شهید سید محمد رضا ناصریان و حضرت زهرا سلام الله علیها
متن زیر بخشی از صحبت های عاشقانه و عارفانه شهید ناصریان است که در باره ی خانم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها عنوان شده است
« از مادرم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها ، از بهترین مادر دنیا صحبت کردن ، برایم مشکل است . زهرا زهرا زهرا یا زهرا . زهرا مادر پهلو شکسته ی ماست . مادری که برای خدا زیست و همه ی زندگی اش جلوه ای خدایی است . مادری که از هر چه تجمل و زینت آلات به دور بوده .
مادری که علیرغم همه داشتن ها ، خود را از رفاه مادی محروم می کرد . مادری که هر چه داشت ، ایثار می کرد . صائم بود و خستگی نا پذیر ، مادری که الگوست برای همه مادران و زنان عالم و تنها زنی بود که هم کفو با امام علی علیه السلام بود و علی علیه السلام نیز تنها مردی بود که هم کفو با زهرا سلام الله علیها بود .
قبل از اینکه به اینجا ( جبهه ) بیایم ، کم می شناختمش و با هم میانه ای نداشتیم . در یکی از دعاهای توسل ، که شبی از ده شب اول آمدنم ، برپا شده بود ، یک مرتبه حس کردم انگار میان من و زهرا سلام الله علیها حجابی نیست . من او را نمی دیدم ، اما انگار او حرفهایم را می شنید و من هم پشت سر هم با او حرف می زدم و درد دل می کردم و این برنامه شب های بعد هم در دعاهای توسل و در خلوت بیابان ها ادامه داشت .
هر موقع مسئله ای دارم یا مشکلی که حل نمی شود ، به سراغش می روم . اگر خالص شویم و تزکیه پیدا کنیم« انشاء الله » ، توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها سریع الاجابه است . البته هر خواسته ای هم که اشتباه بود یا زود بوده ، جواب نداده و به نحوی هم فهمانده که چرا جواب نداده است .
حال اینکه می گویم مادرم زهرا سلام الله علیها ، به این دلیل است که سید هستم و زهرا سلام الله علیها را مثل مادرم می دانم و انگار محرم هستیم . من او را مثل مادر واقعی صدا می کردم و او اشکالی نمی گرفت و می دانم که اگر اشکالی بود ، حتماً به نحوی توضیح می داد .
زهرا سلام الله علیها مادر همه سادات است ، سید ها حواسشان جمع باشد ، گناهشان دو برابر و ثوابشان نیز دو برابر به حساب می آید ، آبروی مادر شان را حفظ کنند . البته زهرای مرضیه سلام الله علیها مادر همه است و اختصاصی نیست »
« الهام ، از علم به غیب جداست ، اشتباه نشود . الهام باید از طریق توسل به ائمه و با خلوص کامل باشد . اگر تقوا نداشته باشیم ، الهامات اکثرا کاذب است . الهام یعنی بدون آنکه کسی را ببینی ، مسئله ای در دلت راه بیابد یا راهی یا نکته ای را برایت مشخص و روشن کند که فقط در محدوده همان مسئله است .
شهادت هدف نیست، هدفت خدمت به اسلام، هدف پیروزی نهایی، هدف نجات کربلا و قدس است ان شاء الله و اگر در این مسیر به فیض نائل آییم به حق محمد و آلش، به حق مادرم زهرا سلام الله علیها ، راضی هستیم به رضای خدا.
یک بار در زیارت عاشورا، حس کرم از سوی آقا امام حسین (ع ) الهام شد که « بیا »،
یک بار دیگر در دعای توسل الهام شد و شب جمعه ۶۱/۱۲/۲۷ نیز در دعای کمیل با شدت بیشتر.
صبح همان روز در دعای ندبه، از مادرم زهرا سلام الله علیها خواستم مرا نزد خود ببرد، ایشان الهام فرمودند:
« می بریمت ان شاء الله » همه الهامات به این صورت، در دعاهای جمعی و در نماز خانه بود »
شهید سید محمد رضا ناصریان در ۲۴ فروردین سال ۱۳۶۲ شربت شهادت را نوش جان کرد و به مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها پیوست .