زندگی نامه شهید علیرضا مولایی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجراء عظیما (74 نساء)
و آنکس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا غلبه کند بزودی پاداشی گران به او خواهیم داد.
بار دیگر در مصاف با خصم دون، پیکارگری مجاهد از تبار هابیلیان بخون خویش در غلطید و بسان پرندهای سبک بال، خاک کوی عشق را در پیش گرفت و با وا نهادن جامه خاکی تن به رفعت افلاک پر کشید.
شهید علیرضا مولایی، پاک دلی از دیار معرفت و عرفان بود که در پی تجاوز بعثیون عراق، قامت جوانیش را به سلاح نبرد بیاراست و با حضور در صحنههای پیکار حق علیه باطل، تا آخرین نفس به سرکوبی دشمن غدار پرداخت، تا آنگاه که به جور و ستم کفر در جبهههای جنوبی کشورمان، بسان علی اکبر حسین (ع) جان باخت و برگ زرینی دیگر بر تاریخ سراسر افتخار اسلام افزود.
وی در سال 1345 در یکی از دهکده های فیروزکوه بنام دوآب در خانوادهای مذهبی و مستضعف دیده بجهان گشود و در سال 49 – 48 به همراه پدر که شغل نظامی داشت به تهران مهاجرت نمودند و پس از پشت سر نهادن دوران طفولیت راهی مدرسه شد تا به تحصیل علم بپردازد.
وی نیز همچون سایر برادران خود نماز را از والدین خویش فرا گرفت و در همان دوران به اتفاق دو برادر خود در مسجد ولی عصر (عج) واقع در خیابان جیحون به فراگیری قرآن پرداخت. بعد از پشت سر نهادن دوران تحصیلی ابتدایی، دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمائی شهید دکتر مفتح دنبال نمود.
با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، همزمان با حضور یک پارچه امت اسلامی مان در صفوف فشرده آنان حضور یافت و به مبارزه جهت سرنگونی رژیم سلطنتی می پرداخت و شبها را نیز با دستانی خالی، اما سرشار از ایمان به حق، به حفاظت و پاسداری از محل خویش می پرداخت و پس از فتح یکی از پادگان های تهران، از دست جیره خواران رژیم، وی سهم مهمی در جهت حمل وسایل مورد نیاز مسجد از پادگان داشت.
در طول انقلاب، ضمن اینکه درسش را در سنگر مدرسه می خواند شبها نیز در سنگر مسجد، به پاسداری از ره آوردهای خونبار انقلاب مشغول بود و همین طور، در ستاد مبارزه با مواد مخدر که از طرف برادران کمیته منطقه 8 تهران در خیابان مرتضوی تشکیل شده بود عضویت داشت و انجام وظیفه مینمود.
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه نظام نو پای جمهوری اسلامی ایران، علیرضا نیز بر آن شد، چون سه برادر دیگر خود در جبهه حضور یابد تا یاور تنها مادرش و خواهر کوچکش باشد.
او زمانی که در تهران بود به خانواده های برادران خود که در جبهه بودند سرکشی می نمود، اما روح بلندش، طاقت ماندن در شهرها و دور از صحنههای نبرد حق علیه باطل نبود و خدمات صادقانه اش در پشت جبهه نمی توانست روح متلاطمش را ارضاء نماید و همیشه منتظر فرصت مناسبی بود تا به کفر ستیزان لشگر توحید بپیوندد.
تا اینکه آن وقت موعود فرا رسید و با شنیدن خبر شهادت یکی از دوستانش و مراجعت یکی از برادرانش از جبهه، بر آن شد که عزم سفر نماید.
آری وی به کفر ستیزان خطه توحید پیوست مدتی در تیپ مسلم بن عقیل در جبهه های غرب به نبرد با کفر زبون و متجاوز پرداخت و پس از اندی با پیوستن به لشگر حضرت رسول (ص) در جبهه های جنوب حضور یافت.
و در سال 1363 به عنوان پاسدار وظیفه به نبرد با صدامیان پرداخت و سرانجام در عملیات بدر بود که روح پر خروشش از جسم خاکیش رهید و به ملکوت اعلی پیوست.
خلعت سرخ شهادت بر قامت جوانیش مبارک باد.
وصيتنامه شهيد عليرضا مولايى
بسم الله الرحمن الرحيم
بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
با سلام بر يگانه منجى عالم بشريت آقا امام زمان (عج) و با درود بر نائب بر حقش امام امت و با سلام و صلوات بر ارواح پاك و مطهر تمامى شهيدان اسلام از صدر تا كنون.بنام خداوند سبحان آغاز ميكنم وصيت خود را وصيتى كه بوى خون ميدهد وصيتى را كه بوى ديدار امام حسين (ع) را ميدهد وصيتى را كه وصال بين عاشق و معشوق است ستايش خداوندى را كه اين همه بر من منت گذارد و توفيق آمدن به جبهه را به من داد و ما را انشاءالله از جمله شهيدان شاهد قرار دهد.
اى برادران كه در پشت جبهه هستيد بخدا قسم كه اگر بدترين كسها(مانند من)نيت پاك را به دل خويش راه دهند و به جبهه بيايند نااميد بر نمىگردند.
بار الها تو خود شاهدى كه من با پاى خود و اراده خود به جبههها كشانيده شدم من را كسى به جبهه نفرستاد، مگر خون شهيدان، مگر تابوتهايى كه ديدم، مگر جنازههاى پاره پاره برادران شهيدم.
بار الها تو خود شاهدى كه وقت روضه سيد الشهدا(ع) افسوسى مى خوردم كه چرا در آن موقع نبودم كه به نداى هل من ناصر ينصرنى امام حسين (ع) لبيك بگويم....
سفارش به خانوادهام، به شما خانوادهام به تو اى مادر و خواهر نمىگويم گريه نكنيد ولى اگر گريه مىكنيد براى امام حسين(ع) و براى ياران او گريه كنيد و براى شهيدان گمنام مىگويند در روايات است كه شهيد ميتواند تعدادى از افراد را شفاعت كند بخدا قسم برادرانم (حسين ،حسن، سيروس، نادر،ناصر) اگر قدرى كوتاهى در نمازهايتان كنيد به امام بدگمان باشيد اگر قدرى به خدمتگزاران و مسئولين كشور بدگمان باشيد و اگر قدرى بىتفاوت و بىبند و بار باشيد از شما بهتر راهم سراغ دارم برادران عزيزى در جبههها دارم كه آنها را شفاعت كنم اگر ميخواهيد بسم الله، وگرنه شما را به سلامت ما را بخير.
خداحافظ اى مادر جانم، در زندگيم براى من خيلى زحمت كشيدى و براى من هم مادر خوبى بودى و هم پدر و من از اين زحمتهايى كه براى من كشيدى متشكرم و اگر در اين مدت به شما گستاخى كردم مرا ببخشيد و حلالم كنيد.
مادر جان، اگر بدانى شهيدان كجا ميروند گريه يادت ميرود مادر جان، فكر كن كه هنوز در جبهه هستم و در مسافرت، بيتابى مكن.
از طرف من از همه خداحافظى كنيد و حلاليت بطلبيد مادر جان موتورم را بفروشيد و پولش را كمك به جبهه دهيد و لباسهايم را هم كمك به جبهه كنيد به بچه محل هاهم بگوئيد كه جبههها انتظار شما را ميكشد و اگر ميخواهيد رستگار شويد بشتابيد.
شهادت براى من خيلى خيلى شيرين است نه به اين خاطر كه اندوختهاى دارم و به اين اميد من نميروم پيش حق، به اين اميد ميروم كه حسين (ع) شفاعتم كند، فاطمه (س) شفاعتم كند.
در ضمن، اگر جنازهام و وصيتم بدستتان رسيد مرا پائين قبر شهيد فلاحتى خاك كنيد و اگر وصيتم بموقع بدستتان نرسيد اشكالى ندارد و اگر جنازهام بدستتان نرسيد سنگ يادبودى در محل نامبرده بگذاريد و هروقت سر قبر من مىآئيد اول سر قبر شهيد بهشتى و رجائى و باهنر برويد و بعد سر قبر شهيد فلاحتى و بعد سر قبر من بيائيد.
اگر خط من بد است مقصود رساندن مطلب است نه خطاطى.
«والسلام عليكم»
بايد كه جمله جان شوى تا لايق جانان شوى
گر تو سوى مستان روى مستانه شو مستانه شو
هم خويش را بيگانه كن هم خانه را ويرانه كن
آنگه بيا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
در مسلخ عشق جز نكو را نكشند روبه صفتان زشت خو را نكشند
<< به اميد ديدار در صحراى محشر>>
5/12/1363ه .ش
عليرضا مولايى